آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان
|
رنگين كمون
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی* باقلم نقش حبابی برلب دریا کشید
این نامه زمن که از تو دورم خاموش چو راه بی عبورم بی توست مرا جهان فراموش در سینه من فغان خاموش خواهم همه با تو راز گفتن درد دل خسته باز گفتن صد قصه کنم ز آشنایی بس گریه ز تلخی جدایی از حال دلم تورا خبر نیست دل از دل من شکسته تر نیست تا روی تو در برابرم نیست دیدار دوباره باورم نیست بگذار که لب فروببندم ای راحت جان دردمندم با حالت گریه نامه بستم در حال جنون قلم شکستم |
|||||||||||||||||
|